کد مطلب:140304 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

هجوم آوردن لشگر کفرآئین عمر سعد ملعون و مهلت خواستن امام از ایشان
پس از آنكه شمر ملعون با حالتی آشفته به لشگر عمر سعد برگشت و او را تحریص و ترغیب به هجوم نمود به نقل مرحوم شیخ در ارشاد عمر بن سعد ملعون رو به لشگر نمود و بانگ برآورد:

یا خیل الله اركبی و بالجنة ابشری، ای لشگر خدا سوار شوید و به بهشت مستبشر باشید

فركب الناس ثم زحف نحوهم بعد العصر لشگر مانند مور و ملخ سواره و پیاده بعد از نماز عصر رو به خیام با عظمت و با احترام حضرت آوردند.

به فرموده مرحوم مفید امام علیه السلام جلو خیمه خود نشسته بودند و سر به زانوی غم گذارده و در حالی كه به شمشیر تكیه داده بودند خواب آن جناب را ربود در این هنگام صدای طبل و شیپور و كوس و كرنا و هلهله و فریاد لشگر بر این آسمان دوار بلند شد و آن كافران از خدا بی خبر بطرف خیام و سراپرده های با عظمت آل الله هجوم آوردند علیا مخدره حضرت زینب سلام الله علیها سراسیمه از خیمه بیرون دوید تا چشمش به آن صحنه افتاد دوان دوان خود را به خیمه برادر رسانید


دید آن جناب سر مبارك به روی شمشیر گذارده گویا خواب باشد صدا زد و حضرت را بیدار نمود عرضه داشت: یا اخی اما تسمع الاصوات قد اقتربت ای برادر آیا صدای هیاهوی سپاه را نمی شنوی كه نزدیك خیمه گاه رسیده

فرفع الحسین علیه السلام رأسه امام علیه السلام از آه و ناله خواهر بیدار شد و سر را برداشت خواهر را با آن حال حزین كه دید آهی سرد از جگر كشید فرمود:

خواهر الآن در عالم خواب جد و پدرم را در خواب دیدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

نور دیده فردا پیش ما خواهی بود.

علیا مخدره زینب سلام الله علیها وقتی این خبر را شنید سیلی به صورت خود زد و فریاد واویلا از جگر بركشید

امام علیه السلام فرمود: خواهرم ساكت باش و فریاد به واویلا بلند مكن

در همین ساعت كه علیا مخدره زینب كبری سلام الله علیها بی تابی می كرد و امام علیه السلام خواهر را آرام می فرمود لشگر دشمن سواره و پیاده عربده كنان و پایكوبان همراه با صداهای طبل و كوس و نای و سنج و شیپور به خیمه ها نزدیك شدند و عنقریب بود كه به خیمه ها بریزند كه ناگاه خورشید آسمان شجاعت و شیر بیشه پردلی، فرزند دلبند امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت قمر بنی هاشم سلام الله علیه مثل قرص قمر از برج خیمه طالع شد و یك نعره حیدری از جگر بركشید و فرمود:

كجایند شیران بیشه شجاعت و پلنگان قله جلادت بیرون آیند دم لشگر و خیل را بگیرند

شعر



چو آوازه افتاد بر چپ و راست

پلنگ از كه، شیر از بیشه خواست



دلیران شیران لشگر شكن

ابر زین نشستند هشتاد تن






سواره، پیاده ز بالا و پست

برفتند شمشیر و نیزه به دست



جوانان هاشمی نشان با شمشیرهای خونفشان از خیمه ها بیرون آمدند بر مركبها نشستند و نیزه ها را ربودند دور قمر بنی هاشم مثل انبوه پروین در گرد ماه جمع شده خدمت امام غریب آمدند حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه از مركب بزیر آمد زمین ادب بوسید.

به نقل مرحوم مفید در ارشاد: قال له العباس بن علی علیه السلام: یا اخی اتاك القوم.

عباس محضر مبارك امام علیه السلام عرض كرد: برادر لشگر دشمن نزدیك سراپرده ها رسیدند، تكلیف چیست؟

قال الامام: یا عباس اركب بنفسك یا اخی، انت حتی تلقاهم و تقول لهم مالكم و ما بدالكم و تسئلهم عما جائهم.

امام علیه السلام فرمود: برادرم، عباس سوار شو، برو نزد امیر این لشگر چون با ایشان ملاقات كردی، به ایشان بگو: شما را چه روی داده، برای چه جمعیت كرده اید و بر سر من هجوم آورده اید؟

فاتاهم العباس فی نحو من عشرین فارسا منهم زهیر بن القین و حبیب بن مظاهر

عباس سلام الله علیه با بیست تن از سواران كارزار كه از جمله ایشان زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر بودند جلو لشگر آمدند.

فقال لهم العباس: ما بدالكم و ما تریدون

عباس علیه السلام فرمود: شما را چه شده و چه قصدی دارید؟

قالوا: قد جاء امر الامیران نعرض علیكم ان تنزلوا علی حكمه

گفتند: حكم امیر عبیدالله بن زیاد است كه ما عرض بیعت یزید به شما بنمائیم اگر قبول كردید در امانید و الا همین ساعت بر شما بتازیم و كار شما را بسازیم.

فقال: فلا تعجلوا حتی ارجع الی ابی عبدالله فاعرض علیه ما ذكرتم.


قمر بنی هاشم فرمود: عجله مكنید تا من گفته و مقصود شما را محضر مبارك حضرت ابی عبدالله علیه السلام عرضه داشته و جواب بیاورم.

عباس سلام الله علیه محضر امام علیه السلام رفت و آن بیست نفر مقابل لشگر ایستاده و آنها را مخاطب قرار داده و موعظه نمودند، خلاصه كلام آن اهل وفا با آن قوم كینه جو این بود كه:

ای لشگر دست خود را از آلودن به خون پسر پیغمبر نگاه دارید.

از آن طرف قمر بنی هاشم محضر امام علیه السلام مشرف شد و مقاله آن قوم اهل دغا را معروض داشت.

امام علیه السلام فرمود:

ارجع الیهم فان استطعت ان تؤخرهم الی غدوة و تدفعهم عنا العشیة لعلنا نصلی لربنا اللیلة و ندعوه و نستغفره فهو یعلم انی قد كنت احب الصلوة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار.

برادر به سوی ایشان بازگرد و اگر می توانی جنگ را تا صبح تأخیر بیانداز و ایشان را وادار كن كه یك امشب را به ما مهلت دهند تا در آن به نماز و دعاء و استغفار باشیم، خدا خود می داند كه من نماز و خواندن قرآن و زیاد دعاء خواندن و استغفار نمودن را دوست می دارم.

عباس سلام الله علیه بنزد آن قوم آمد و فرموده امام علیه السلام را به ایشان رسانید.

سید علیه الرحمه در لهوف می فرماید: عمر بن سعد ملعون در پذیرفتن درخواست حضرت توقف نمود و بفرموده طریحی در منتخب به شمر گفت: درباره مهلت دادن چه می گوئی؟

شمر لعنة الله علیه گفت: دو دل مباش اگر من سردار بودم باین سخنان اعتنائی نمی كردم و الآن فرمان جنگ را می دادم.

سید در لهوف می نویسد: عمرو بن حجاج زبیدی گفت: به خدا قسم اگر ایشان


از ترك و دیلم بودند و از ما همچنین درخواستی می كردند، خواسته اشان را اجابت می كردیم و حال آنكه ایشان اولاد پیغمبر هستند كلام عمرو بن حجاج در میان لشگر پراكنده شد آنان نیز رأی عمرو را تأیید كرده و گفتند:

رأی، رأی عمرو بن حجاج بوده و او درست می گوید و اساسا ما كه عرب هستیم این ننگ را به كجا ببریم كه بچه های پیغمبر ما از ما مهلت خواستند و امان طلبیدند ولی ما به ایشان مهلت ندادیم.

عمر بن سعد علیه اللعنة وقتی اوضاع را چنین دید گفت: سخن عمرو بن حجاج راست است ما حسین را امشب مهلت دادیم.